سفارش تبلیغ
صبا ویژن


برای تو می نویسم زیرا خود را از تو

 و تو را از خویش گسسته نمی دانم و هر روز بیشتر از روز قبل تو

 را به خودم نزدیکتر احساس می کنم با تو همدردم باتو همزادم

و با تو هم نفسم من برای تو می نویسم که بودنت بهار

 و نبودنت خزانی سرد است تویی که تصویر

 حضورت صفحه ی بیرنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند

 در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم

 تا مثل باران هر صبح برایت شعر می سرودم

 آن هنگام زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوق تو اشک می شدم

و بر صورت مه آلودت می لغزیدم ای کاش باد بودم و همه عمر را در عبور می گذراندم

 تا شاید جاده ای دور هنوز بوی خوب پیراهنت را وقتی از آن می گذشتی

در خود داشته باشد که مرحمی شود برایه زخم هایم مهربانم بیا

ویک بار هم که شده از کناره ژنجره ی دلم عبور کن



ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ