مقصدی هست در آنسوی امید

سهم من گم شده از خوشبختی

ثروتم نیست مگر دلتنگی

من جهان گرد ترین مفلس بیدار شبم

بقچه ام پر شده از بوی سفر

و در اندام امیدم جاریست

التهابی که در این جاده ها می کشدم

به کجا می برد این راه مرا

میدانم :

مقصدی هست در آنسوی امید

که در همسایگی حس تعلق سبز است

جویباریست نگاهم جاری

در دل انگیزی دریای خزر

در خلیجی که همه میدانیم

تا ابد فارس ترین خواهد بود

عبدالرضا - م - عاکف

 



ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ