سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز


تو دنیای بزرگ ما هرکی یه سازی میزنه

فرهاد یه کوهو میکنه شیرین دلش رو میشکنه

مجنون تموم عمرشو اسیر لیلی میمونه

لیلی همش از رفتن و جدایی آواز میخونه

زمونه مون زمونه مجنونای قلابیه

به چشم لیلیای شهر لنزای سبز و آبیه

فرهاد کوه کن دیگه نیست شیرین به تلخی میزنه

عاشقی از مد افتاده عهدا یه روزه میشکنه

یکی لیلی یکی مجنون ، یکی خوشحال یکی داغون

یکی فرهاد یکی شیرین ، یکی شاده یکی غمگین

هرکی یه سازی میزنه کی میدونه چاره چیه

قلبا همه سنگی شدن کی میدونه کی به کیه

وقتی یکی واسه دلش تو بارون آواز بخونه

همه بهش میخندن و میگن دیوونه س دیوونه

هرکی واسه یه دلخوشی از صبح تا شب جون میکنه

یه کسی عاشق میشه و یکی دلارو میشکنه

یکی میگه که عاشقی فقط یه قصه س تو کتاب

اون یکی چشم می بنده و عشقشو میبینه تو خواب

یکی لیلی یکی مجنون ، یکی خوشحال یکی داغون

یکی فرهاد یکی شیرین ، یکی شاد یکی غمگین

                                                                           

                                                                             شعر از: یغما گلرویی 
  


گلپونه ها
گلپونه های وحشی دشت امیدم ، وقت سحر شد
خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد
من مانده ام تنهای ، تنها
من مانده ام تنها میان سیل غمها
****
گلپونه های وحشی دشت امیدم ، وقت جداییها گذشته
باران اشکم روی گور دل چکیده
بر خاک سرد و تیره ای پاشیده شبنم
من دیده بر راه شما دارم که شاید
سر بر کشید از خاکهای تیره غم
****
من مرغک افسرده ای بر شاخسارم
گلپونه ها ، گلپونه ها چشم انتظارم
میخواهم اکنون تا سحر گاهان بخوانم
افسرده ام ، دیوانه ام ، آزرده جانم
****
گلپونه ها ، گلپونه ها ، غمها مرا کشت
گلپونه ها آزار آدمها مرا کشت
گلپونه ها نا مهربانی آتشم زد
گلپونه ها بی همزبانی آتشم زد
****
گلپونه ها در باده ها مستی نمانده
جز اشک غم در ساغر هستی نمانده
گلپونه ها دیگر خدا هم یاد من نیست
همدرد دل ، شبها بجز فریاد من نیست
****
گلپونه ها آن ساغر بشکسته ام من
گلپونه ها از زندگانی خسته ام من
دیگر بس است آخر جداییها خدا را
سر برکشید از خاکهای تیره غم
****
گلپونه ها ، گلپونه ها من بیقرارم
ای قصه گویان وفا چشم انتظارم
آه ای پرستوهای ره گم کرده دشت
سوی دیار آشناییها بکوچید
با من بمانید ، با من بخوانید
****
شایــــــــد که هستی را ز سر گیرم دوباره
شایــــــــد آن شور مستی را ز سر گیرم دوباره


  


 مقصدی هست در آنسوی امید

سهم من گم شده از خوشبختی

ثروتم نیست مگر دلتنگی

من جهان گرد ترین مفلس بیدار شبم

بقچه ام پر شده از بوی سفر

و در اندام امیدم جاریست

التهابی که در این جاده ها می کشدم

به کجا می برد این راه مرا

میدانم :

مقصدی هست در آنسوی امید

که در همسایگی حس تعلق سبز است

جویباریست نگاهم جاری

در دل انگیزی دریای خزر

در خلیجی که همه میدانیم

تا ابد فارس ترین خواهد بود

عبدالرضا - م - عاکف

 


  


 

کوچه های خیال

تو عاشقانه ترین واژه ی کتاب منی

شکوه جنگل غمهای بی حساب منی

سؤال دفتر عشقم در انتظار جواب

تو صادقانه ترین جمله و جواب منی

طلوع خشم تو در آسمان نگنجد و وای

به لحظه ای که پر از دادن عذاب منی

به کوچه های خیالم همیشه پا بگذار

اگر تو عاشق هنگام اضطراب منی

تو روح پاک شرابی میان سینه ی تاک

صدای عابر پس کوچه های خواب منی

نمیتوان به تو با دیده ی هوس نگریست

تو مرز عشق و هوس های ناصواب منی

به بزم گرم غزل وقت پیچ و تاب کلام

تو پیچ و تاب بدنهای شعر ناب منی


  


*شعر جاویدم *

مرا در سینه پنهان کن

رهم ده در دل پر مهر و احساست

مرا مگذار تنها ای دلیل را امیدم

بهشتم ، آسمانم ، شعر جاویدم

مرا بگذار تا زنجیری زندان غم باشم 

                                   

برایت قصه ها خوانم

به پایت شعر ها ریزم

مرا بگذار تا مستانه در پای تو آویزم

مرا در دیده پنهان کن

که شبها تا سحر ، رویای آن چشم سیه گردم

مرا مگذار تا دور از تو ای هستی ، تبه گردم

ز پایم بند دل مگشا

مرا بگذار تا کاخی برایت از وفا سازم

تو را ار آرزوهایت جدا سازم

ترا با کعبه ی دل آشنا سازم

منم آن مرغک وحشی

قفس مگشا

ز پایم بند دل را برمدار ای آشنای من

مرا مگذار تا عمری اسیر آرزو باشم

سرا پا گفتگو باشم

مران از سینه یادم را

مرا از کف مده آسان

منه امید جاویدم

به اوج عشق من پایان

*هما میر افشار*


  


    

من و یک لحظه جدائی !؟

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم

صید افتاده به خونم

تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

بی من از شهر سفر کردی و رفتی

قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم

تو ندیدی

نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

گوئیا زلزله آمد

گوئیا خانه فرو ریخت سر من

بی تو من در همه ی شهر غریبم

بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدائی

برنخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی

تو همه بود و نبودی ، تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بز من

که ز کویت نگریزم

گر بمیرم ز غم دل ، به تو  هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدائی ؟

نتوانم ، نتوانم

بی تو من زنده نمانم

 

هما میر افشار**

  


  

موج
87/7/26:: 11:17 ص
(0)

 مثل اون موج صبوری که خدا داده به دریا
تو مه ی مثل حقیقیت مهربونی مثل رویا
چقدر تازه و پاکی مث یاسای تو باغچه
مث اون دیوان حافظ که نشسته لب طاقچه
تو مث اون گل سرخی که گذاشتم لای دفتر
مث اون حرفی که ناگفته می مونه دم آخر
تو مثل بارون عشقی روی تنهایی شاعر
تو همون آبی که رسمه بریزن پشت مسافر
مث برق دو تا چشمی توی یه قاب شکسته
مث پرواز واسه قلبی که یکی بالهاشو بسته

مث اون مهمونه خوبی که می آد آخر هفته
مث اون حرفی که از یاد دل و پنجره رفته
مث پاییزی ولیکن پری از گلهای پونه
مث اون قولی که دادی گفتی یادش نمی مونه

تو مث چشمه آبی واسه تشنه تو بیابون
مث یه آشنا تو غربت واسه عاشق مجنون

تو مث یه سرپناهی واسه عابره غریبه
مث چشمای قشنگی که تو حسرت یه سیبه
چشمه چشمای نازت مث اشک من زلاله
مث زندگی رو ابرا بودنت با من محاله

یه روزی بیا تو خوابم بشو شکل یه ستاره
توی خواب دختری که هیچ کس و جز تو نداره

تو یه عمره می درخشی توی قاب عکس خالی
اما من چشمامو دوختم به گلای سرخ قالی
تو مث بادبادک من که یه روز رفت پیش ابرا
بی خبر رفتی و خواستی بمونم تنهای تنها

تو مث دفتر مشقم پر خطای عجیبی
مث شاگردهای اول کمی مغرور و نجیبی
دل تو یه آسمونه دل تنگه من زمینی
می دونم عوض نمی شی تو خودت گفتی همینی
تو مث اون کسی هستی که می ره واسه همیشه
التماسش می کنی که بمون و می گه نمی شه

مث یه تولدی تو مثل تقدیر مث قسمت
مث الماسی که هیچ کس واسه اون نذاشته قیمت
مث نذر بچه هایی مث التماس گلدون
مث ابتدای راهی مث آیینه مث شمعدون

مثه قصه های زیبا پری از خوابای رنگی
حیف که پیشم نمونن چشای به این قشنگی

پر نازی مث لیلی پر شعری مث نیما
دیدن تو رنگ مهر رفتن تو رنگ یلدا
بیا مث اون کسی شو که یه شب قصد سفر کرد
دید یارش داره می میره موندش و صرفنظر کرد

مریم حیدر زاده

 


  


ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ