سلام نا مهربانم،
چوب خط روز های بی تو بودن که پر شد، نامه ای برایت نوشتم،
نامه ای برای تو و برای این عکس میان قاب و برای این تپش کهنه در سینه
نامه ام را میسپارم به دست باد .ببرد آنسوی تمام این دیوار ها ،این جاده ها ،این روز ها ...اصلاً ببرد ،آن سوی تمام نمیدانم هایی که دستانم را از دستانت جدا کرد...
باد می داند،خوب می داند،یادت نیست مگر؟ خودش بود که آن روز لحظه ای قبل از غروب, گره روسریم را از هم باز کرد وموهایم را به دست آشفته باد سپرد.
حالا که گفتم یادم آمد،باید روی پاکت بنویسم :"برسد به دست نامهربانی که موهایم رابا باد شانه میزد." آخرآدرس خانه ات را که نمیدانم
روزی در پی جاده خاکی راهی بودم که تلاقی نگاهت راه بر پاهای برهنه ام بست. اصلا مینویسم: "برسد به دست همان نگاه"...همان نگاهی که آیینه امیدم بود و نوید فردا هایی روشن، فردا یی که تلاقی آرزو هایمان بود،و کور سوی فانوسی در مسیر این راه تاریک فردا ... فردا... فردایی که هنوز در راه است!
امّا نه،این دو خط نامه که جای این حرف ها نیست، همین لبخند پشت قاب عکس هم با من قهر میکند،اگر دوباره قصه دلتنگی از نو تازه کنم
بگذار اصلاً از میهمانیم بگویم: جای تو خالی ،چند وقت پیش بود که تکرار این روز های بی خاطره را جشن گرفتم؛ مهمانی که نبود, من بودم و قاب عکس تو... سفره ای چیدم در خور مهمان.شمع بود و گل سرخ بود و دو خط دست نوشته
شرمنده مهمانم،که شادی سر سفره ام کم آمد. برکت خدا به سر سفره تو! این گناه دوستی من بود که قهر خدا در پی داشت و قحطی نعمت. چه بگویم؟ شاد باد روزگار تو،که همین خشکیده لبخند گوشه لبانت، سهم سفره خالی ماست از این سال های بی برکت...
ودیشب بود آن شب که چوب خط روز های بی تو بودن به سر آمد ونامه ای برایت نوشتم.
" که میسپارمش به دست باد"
سرنوشت
همیشه به درد دل این آن گوش می دهم، ولی هیچ کس به دردهای دل من توجهی ندارد
همیشه سنگ صبور دیگران بودم، اما هیچ کس سنگ صبور من نشد
همشیه دیگران را می خندانم، ولی هیچ کس از گریه های پنهانی من خبر ندارد
هرگز نخواستم بگذارم کسی گریه کند، ولی هیچ کس حتی از من نپرسید چرا گریه می کنم
همیشه دیگران را به زندگی امیدوار کرده ام، همیشه گل امید را به این و آن هدیه کرده ام، اما کسی نفهمید که من خود به زندگی امیدی ندارم
هرگز نگذاشتم که دوستانم در کنار من احساس تنهایی کنند، اما هیچ کس ندانست که من چقدر تنهایم
برای صدای دل عزیزانم احترام خاصی قائل بودم، اما کسی صدای بلند شکستن دل مرا نشنید
هرگز نخواستم از غصه هایم برایشان بگویم، اما همیشه گوش شنوای غمهای دیگران بودم
دل پر درد من دیگر به این چیزها عادت کرده، به فریادهای خاموش ، به آرام آرام شکستن، به گریه های شب هنگام
در زیر نور ماه، به تنها رفتن در راه
می گویند خرافات است اینکه هر کس طالعی دارد، ولی چه خرافات قشنگی است من خرافات را دوست دارم، چون زندگی ام با آن گره خورده
طالع من همین است که تنها بیایم و تنها بمانم و تنها بمیرم
من این طالع را دوست دارم چون منحصرد به فرد است، این طالع در انحصار من است از آن من است
اگر سرنوشت هر انسانی در دستان خودش است این من هستم که اسیر دستان سرنوشتم هستم، من این سرنوشت را دوست دارم
کاش دیگران بدانند....؟
تولدم مبارک
چراغی به دستم?چراغی در برابرم
من به جنگ سیاهی می روم
گهواره های خستگی
از کشاکش رفت وآمدها
باز ایستاده اند
وخورشیدی از اعماق
کهکشان های خاکستر شده را روشن می کند
فریاد های عاصی اذرخش
هنگامی که تگرگ
در بطن بی قرارابر
نطفه می بندد
ودرد خاموش وار تاک
هنگامی که غوره خرد
در انتهای شاخ سار طولانی پیچ پیچ جوانه می زند
فریاد من همه گریز از درد بود
چرا که من در وحشت انگیز ترین شب ها آفتاب را به دعایی نومیدوار طلب کرده ام
تو از خورشیدها آمده ای
از سپیده دم ها آمده ای
تو از آیینه و ابریشم ها آمده ای
در خلئی که نه خدا بود ونه آتش
نگاه واعتماد تورابه دعایی نومیدوارطلب کرده بودم
جریانی جدی درفاصله دومرگ
درتهی میان دو تنهایی
نگاه واعتماد تو بدین گونه است
شادی تو بی رحم است و بزرگوار
نفس ات دردست های خالی من ترانه وسبزی است
من برمی خیزم
چراغی در دست چراغی در دلم
زنگار روحم را صیقل می زنم
آینه ای برابر آینه ات می گذارم
تا با تو ابدیتی بسازم.
حریق دریا رو ببین ، ماهی های سوخته رو آب
از تاول پوست زمین ، گر (گور) می گیره مخمل خواب
شاعر بی چشم و دهان ، گم شده در وزن زمان
شاپرکای بی غزل ، مرثیه گوی عاشقان
بذار از این دنیای بد ، دنیای کور نا بلد ، سفر کنم تا خواب تو
به اعتماد شونه هات تکیه کنم ، بذار بشم خراب تو
بذار که توپ مروارید سنگرا رو پر کنه از ترانه های ناب تو
بذار پلنگ زخمی ام برای یک بار که شده قاب بگیره مهتابتو
دنیای یه روز شبیه تو ، شبیه خواب تو میشه
این همه آبادی بد یه روز خراب تو میشه
حریق دریا می گذره ، حریر شبنم می رسه
به زخم کوچه های شب ، نسیم مرهم می رسه
بذار از این دنیای بد ، دنیای کور نا بلد ، سفر کنم تا خواب تو
به اعتماد شونه هات تکیه کنم ، بذار بشم خراب تو
بذار که توپ مروارید سنگرا رو پر کنه از ترانه های ناب تو
بذار پلنگ زخمی ام برای یک بار که شده قاب بگیره مهتابتو
هفت شهر عشقت رو بذار قدم قدم گریه کنم
در این هوای بی کسی با دلکم گریه کنم
پشت غزل گریه ی من ، رنگین کمون سر می زنه
می چکه رنگاش رو زمین ، طلسم ظلمت می شکنه
بذار از این دنیای بد ، دنیای کور نا بلد ، سفر کنم تا خواب تو
به اعتماد شونه هات تکیه کنم ، بذار بشم خراب تو
بذار که توپ مروارید سنگرا رو پر کنه از ترانه های ناب تو
بذار پلنگ زخمی ام برای یک بار که شده قاب بگیره مهتابتو
بوی گندم مال من هر چی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من هر چی می کارم مال تو
اهل طاعونی این قبیله ی مشرقی ام
تویی این مسافر شیشه ای شهر فرنگ
پوستم از جنس شبه،پوست تو از مخمل سرخ
رختم از تاوله ، تن پوش تو از پوست پلنگ
تو به فکر جنگل آهن و آسمون خراش
من به فکر یه اتاق اندازه ی تو واسه خواب
تن من خاک منه ، ساقه ی گندم تن تو
تن ما تشنه ترین ، تشنه ی یک قطره ی آب
شهر تو شهر فرنگ ، آدماش ترمه قبا
شهر من شهر دعا ، همه گنبداش طلا
تن تو مثل تبر ، تن من ریشه ی ساق
تپش عکس یه قلب ، مونده اما رو دلا
نباید مرثیه گو باشم واسه خاک تنم
تو آخه مسافری ، خون رگ اینجا منم
تن من دوست نداره زخمی دست تو بشه
حالا با هر کی که هست ، هرکی که نیست داد می زنم
بوی گندم مال من ، هرچی که دارم مال من
یه وجب خاک مال من ، هر چی می کارم مال من
که تموم فکر من پیش تو بود
مثه تو تو زندگیم هیشکی نبود...
--------------
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این منزل ویرانه ندارد
دل را به کف هر که دهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
--------------
هی فلانی
زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که زندگی را
جز برای او وجز با او نمی خواهی !
-------------
من یه فنجون چای داغ و به تو ترجیح میدم چون اون فقط زبونم میسوزونه و تو دلمو
------------------------------
وفای شمع را نازم که بعد از سوختن
به صد خاکستری در دامن پروانه میریزد
نه چون انسان که بعد از رفتن همدم
گل عشقش درون دامن بیگانه میریزد
---------------
به اولین شخصی که گفتم دوست دارم تو بودی ولی انقدر دل شکستن برات راحت که دل ما رو هم شکستی مشکلی نداره انقدر دل ما شکسته که دیگه ضد ضربه شده
--------------------------------------------------------
زهی نوش لب لعلت حیات جاودان من
به دندان می گزی لب را چه می خواهی ز جان من
------------------
شاهزده کوچلو چی می خوای
روی زمین جای تو نیست
اینجا امیدی به سحر برای فردای تو نیست
آفتاب غروبی نداریم
روزهای خوبی نداریم
واسه سفر به ناکجا یه اسب چوبی نداریم
شاهزده کوچلو اون بالا
به غم و آب و نون نبود
خونه بدوشی شب و روز بهانه جنون نبود
یه وقت مثه ماها نشی
خسته ،کلافه ،نیمه جون
تو حسرت یه تیکه ابر
دیدن یه رنگین کمون
اینجا دیگه نشونه ای از گل سرخ و لاله نیست
کنار ماه دودیمون نشونه هاله نیست
شاهزده کوچلو اون بالا
به غم و آب و نون نبود
خونه بدوشی شب و روز بهانه جنون نبود
تو شبا جای ستاره سکه شماری می کنیم
با گل های پلاستیکی عصرو بهاری می کنیم
کی گفته اینجا بمونی؟
پاشو برو به آسمون
همون جا پیش گل سرخ
تو خونه خودت بمون
شاهزده کوچلو چی می خوای
روی زمین جای تو نیست
اینجا امیدی به سحر برای فردای تو نیست
آفتاب غروبی نداریم
روزهای خوبی نداریم
واسه سفر به ناکجا یه اسب چوبی نداریم
شاهزده کوچلو اون بالا
به غم و آب و نون نبود
خونه بدوشی شب و روز بهانه جنون نبود
---------------
سکوتم را به باران هدیه کردم
تمام زندگی را گریه کردم
نبودی در فراق شانه هایت
به هر خاکی رسیدم گریه کردم
----------------
خوشحالی که دلمو شکستی؟؟؟
بدان ای نازنین آنچه شکستی تصویر زیبای خودت بود که در دلم ساخته بودی
---------------------------
ما نمی تونیم به دلمون یاد بدیم که نشکنه ولی می تونیم بهش یاد بدیم که اگه شکست لبه تیزش دست اونی که شکسته تش رو نبره
بازدید دیروز : 4
کل بازدید : 124551
کل یاداشته ها : 65